در محفل معرفت دمی مردانه زدیم..
توبه شکستیم و می مستانه زدیم..
چشم از دل معرفت که شستیم شبی
کوزه افتاد زمین و می از غم پیمانه زدیم
از سر که گذشت و کم هوشیار شدیم
پیش پای لولیان بوسه از لب جانانه زدیم
هر چه از محفل مردانه بگفتیم کم شد
جز معرفتی که بعد از آن باده زدیم
این چند که حرف دل من بود ز میان
بعد از ان خواب که بین من و افسانه زدیم
تقدیم با مهر ...رضا نیرمی ..1391/5/24
نظرات شما عزیزان: