هنرمندانه
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->



غریب آشنا
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

تو از شهر غریب بی نشونی اومدی
تو با اسب سفید مهربونی اومدی

تو از دشت های دور وجاده های پر غبار
برای هم صدایی هم زبونی اومدی

تو از راه می رسی ،‌ پر از گرد و غبار
تمومه انتظار ، می آید همرات بهار

چه خوبه دیدنت ، چه خوبه موندنت
چه خوبه پاک کنم ، غبار رو از تنت

غریب آشنا ، دوست دارم بیا
منو همرات ببر ، به شهر قصه ها
بیگر دست منو ، تو او دستا

چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم
بمونم منتظر تا برگردی پیشم
تو زندونم با تو ، من آزادام

اردلان سرفراز



ای عشق
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

عشق به شکل پرواز پرنده است
عشق خواب یه آهوی رمنده است
من زائری تشنه زیر باران
عشق چشمه آبی اما کشنده است

من می‌میرم از این آب مسموم
اما اونکه مرده از عشق تا قیامت هرلحظه زنده است
من می‌میرم از این آب مسموم
مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز یه پرنده است

 

تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار
دروغ این صدا را به گور قصه‌ها بسپار
صدا کن اسممُ از عمق شب از نَـقب دیوار

برای زنده بودن دلیل آخرینم باش
منم من بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش
طلوع صادق عصیان من بیداریم باش

عشق گذشتن از مرز وجوده
مرگ آغاز راه قصه بوده
من راهی شدم نگو که زوده
اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده
اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده

ترانه سرا : اردلان سرفراز

 



دستای تو
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

ای که بی تو خودمو تک و تنها می‌بینم
هر جا که پا میذارم تو رو اونجا می‌بینم

یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود
قصه‌ی غربت تو قد صد تا قصه بود

 

یاد تو هر جا که هستم با منه
داره عمر منو آتیش میزنه

تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد
گونه‌های خیسمو دستای تو پاک می‌کرد

حالا اون دستا کجاس اون دوتا دستای خوب
چرا بیصدا شده لب قصه‌های خوب

من که باور ندارم اون همه خاطره مرد
عاشق آسمونا پشت یک پنجره مرد

آسمون سنگی شده خدا انگار خوابیده
انگار از اون بالاها گریه هامو ندیده

یادتو هرجا که هستم با منه
داره عمر منو آتیش میزنه

ترانه‌سرا: اردلان سرفراز

 



نفس
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

یه نفس دور از تو بودن واسه من ماهی و سالی
با یه عکس و چند تا نامه پر نمی‌شه جای خالی

میون بود و نبودت جای خالیتُ حساب کن
وقت اومدن تموم ثانیه‌ها رو جواب کن

 

یه عالم فرقه میون از جدایی دق آوردن
تا با دستای قشنگت تو خود عاشقی مردن

چشممُ به گریه بنداز فکر نکن تو عشق فقیرم
ضرب تو ضربه‌ی ساعت زنده می‌شم و می‌میرم

قلبمُ به غصه بشکن نگاه کن به تیکه پارم
من به غیر از خواستن تو، رو لبم حرفی ندارم

ترانه‌سرا: افشین مقدم



زیرو بم ها
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

زیرو بم ها
پیچ و خم ها
کوچه های دوستی را می شناسم

من نقاب چهره ها را
چهره ها را می شناسم
چار فصل دوستی را
باد را و برف را، سبزه، مگس را می شناسم

 

من پیام چشمها را
من زبان قلب ها را
من نیاز گوشها را
فکرها، احساس ها را می شناسم

با سکوت خویش
من نهضت دور و ناپیداترین نا گفته ها را
رمز و راز و عمق و سطح گفته ها را
هر که را و هر چه را در جای خود
من با تمام هستی و با بودن آن می شناسم

دشمنان را
دوستان را
دوست باید داشت
بی توقع،بی نیاز
دوست باید بود
کوه ها را کاه باید یافت
کاه ها را کوه باید دید
یا که باید با غرور خویشتن ها ماند.

فریدون ایل بیگی



فاصله
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست
بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست
پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف
تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت 
 جز عشق تو در خاطر من مشغلهای نیست
فتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزند دل من مساله ای نیست 

مریم حیدر زاده



شعر یعنی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

شعــر یعنــی بــا افــق یک دل شدن
یــا لبـــاسی از شقـــایق دوختـن
شعــر یعنــی بــا وجـــود خستـــگی
بــر ســر پـــروانــة دل ســوختــن

شعــر یعنــی سـری از اسرار عشق
شعــر یعنــی یــک ستاره داشتن
شعــر یعنــی یــک نگـــاه خستـــه را
از کــویــر گــونــه ای بـــرداشتــن

شعــــر یعنـی داستـــانی نـــاتمـــام
شعــر یعنـی جاده ای بی انتها
شعـــر یعنــی گفتن از احساس موج
در کنـــار حســـرت پـــروانـه ها

 شعــر یعنـــی آه ســرخ لالـــه هــا
شعـر یعنی حرف پنهان در نگاه
شعــر یعنــی تـــرجمــان یـک نفس
عمــق سایه روشن دشت پگاه

شعــر یعنـــی یــک زلال بــی دریـغ
شعــر یعنــی راز قلب یک صدف
شعــر یعنـــی درد دل هــای نسیم
حــرفی از تنهــاییِ سبــز علف

 شعــر یعنــی تاب خوردن روی موج
در کنــار برکــه ســاحــل سـاختن
شعــر یعنــی هــدیـه ای از آسمان
بهــریـــاسی بینـــــوا انــــداختــن

شعــر یعنــی فصلــی از ســال نگـاه
شعــر یعنــی عــاشقــانه زیستن
شعــر یعنــی پـــولکـی از عشــق را
روی دامــان کــویـــــری ریختــن

شعــر یعنــی حــسَّ یـک پرواز محض
در میـــان آسمـــان پیــدا شدن
شعــر یعنــــی در حصـــار زنـــدگــی
غـــرق در گلــواژة رویـــا شـدن

شعـــــر یعنــــی قصـــة یـــــک آرزو
شعـــر یعنی ابتــدای یک غروب
شعــر یعنــی تکـــه ای از آسمــان
شعر یعنی وصف یک انسان خوب

 شعـر یعنی قلعه ای از جنس عشق
کــم کنــم از واژه و حرف و سخن
شعــر یعنـی حرف قلبی سرخ و پاک
نــه عبوری ساده چون اشعار من

مریم حیدرزاده

 



وقتی از تو دل بریدم
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

وقتی از تو دل بریدم          جز خودت چیزی ندیدم

پی هر کسی که رفتم            آخرش به تو رسیدم

حالا که رفتم و گشتم                میبینم تکی تو دنیا
نمیشه تو رو عوض کرد             حتی با شبای رویا

انگار اسمون نمیخواست            ببینه ماها رو با هم
یادته لحظه ی اخر             زیر اون بارون نم نم

گل سرختو گرفتی              دادی دستم گل مریم
دست من نبود نه از تو           بلکه از خودم گذشتم

عشقتو خواستم بذارم               لای خاطرات دفتر
اما یاد تو نمی گذاشت           میومد دوباره از سر

توی یک غروب جمعه             اصل مطلبو نوشتم
پی هیچ کس نمی گردم          چون تویی اول و اخر

حالا که رفتم و گشتم              میبینم تکی تو دنیا
نمیشه تو رو عوض کرد             حتی با شبای رویا

یادته خواستی بمونم             ناله کردم که نمیشه
حالا عمریه اسیرم               توی دام زرد غربت

اما اسمشه که نیستی             با منی همش….همیشه
من که تقصیری نداشتم                  تلخه قانون جدایی

من و تو سرش نمیشه            میزنه چه تیشه هایی
ولی حق داری بگی که           اینا حرفه….بی وفایی

حالا که رفتم و گشتم              میبینم تکی تو دنیا
نمیشه تو رو عوض کرد        حتی با شبای رویا

{سروده از مریم حیدر زاده }



حالا که من تنها شدم قدر چشاتو میدونم
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

غرور نذاشت بهت بگم قد خدا دوست دارم
حالا نشستم یه گوشه دارم ستاره میشمارم

تنهایی عین یه تبر شکسته برگ و ریشه مو
سوزونده آفت غرور از حالا تا همیشه مو

 

اگه بهت گفته بودم حالا تو مال من بودی
من تو خیال تو بودم تو تو خیال من بودی

کاشکی میون من و تو تو اون روزا حصار نبود
هیچی میونمون به جز دلای بی قرار نبود

انگار که تقدیر نمی خواست تو در کنار من باشی
منم بهار تو باشم تو هم بهار من باشی

یه خلوت ساکت و سرد انگار اسیرمون شده
نمیشه فکر دیگه کرد ما خیلی دیرمون شده

تو رفتی و حالا دیگه اونور دنیا خونته
انگار نه انگار که کسی اینور آب دیوونته

تقصیر هردومون بوده ما عشق و نشناخته بودیم
فقط یه قصر کاغذی تو رویامون ساخته بودیم

باید یکی از ما دو تا غرور و میذاشت زیر پاش
آروم به اون یکی میگفت یه عاشق واقعی باش

جدایی دستای ما یه اتفاق ساده نیست
سواره هرگز باخبر از غصه پیاده نیست

توی مسیر عاشقی باید هوای دل و داشت
حرف دل و عین قسم رو طاقی چشما گذاشت

حالا که من تنها شدم قدر چشاتو میدونم
ولی نمیشه کاری کرد همیشه تنها میمونم

کاش توی دنیا هیچکسی قربونیه غرور نشه
راه دو تا پرنده کاش هیچ روزی از هم دور نشه

ترانه سرا: مریم حیدرزاده



مزاحم همیشگی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

یه بار بذار حرف بزنم دیگه نه حرف سفره
نه حرف تیر تو قلب یه دیوونه ی در به دره
 نه صحبت پرسیدن لحظه و روز و حالته
نه قصه ی عاشقیه نه پاسخ سوالته
 نه اشکی ریختم لا به لاش نه پر شده از عطر یاس
 نه توش غرور پیدا می شه نه اعتماد نه التماس
این دفه حرف قصه نیست خاکستر حقیقته
یادت میاد یکی می گفت حقیقتم مصیبته
 بذار بدون پرسش و ساده و بی مقدمه
بریم سراغ حرفی که می ترسونه یه عالمه
همیشه از نخواستنت تو رویاهام می ترسیدم
بعد خودمو گول می زدم به ترسیدن می خندیدم
ترسه ولی قایم می شد شب میومد مثل لولو
 واسه همین گاهی بهت فقط می گفتم تو بگو
نگفتی و گذاشتمش پای غمای خستگی
 فهمیدم اشتباه بوده اینم یه جور دیوونگی
خیال نکن این که می گم شکایته رنگ گله س
قبول ندارم اخم تو مال نبود حوصله س
دیگه مزاحم نمیشم خیالت آسوده باشه
سهم من از آتیش بذار فقط یه کم دوده باشه
مهم اینه که اسمت و تمام دنیا بلدن
 فرقی نداره که با من چه قدر خوبن چه قدر بدن
مهم اینه تا دینمو یه کم به عشق تو دادم
 طبق یه قانون از چشات مثل یه قطره افتادم
 قصه ی ما دو تا شاید به درد تاریخ می خوره
کار من از جانب تو به درد توبیخ می خوره
همونشم تو بنویس کلی جای سپاس داره
 با من که کاری نداری اونو می دی کی بیاره ؟
نه بگذریم انگار دلم بازم پرید اون شبکه
برای تو تکراریه اما ناگه می ترکه
خوب می دونم تو این سالا تحملم کردی آره ؟
 چشات روشن نشد بگن زیبا تو رو دوس نداره ؟
 دل به دل کسی نده عاشقی دزده زیبا جون
 هر کار این دنیا عاشقی کنی بدون مزده زیبا جون
سخته مزاحمت نشم نمی دونم چیکار کنم
 نه نمیشم اما می خوام از خودمم فرار کنم
دلم می خواد برم یه جا که دیگه زیبا نباشه
 تمام دنیا رو برم فکر می کنم جا نباشه
تو همه ی وجودمی هر جا برم میای پیشم
ولی بهت قول دادمو دیگه مزاحم نمی شم
من نمیرم یادت باشه تو اونی هستی که می ره
منم یه جور مزاحمم که کلی پیشت میمیره
 مزاحمی که ردشو تمام آدما دارن
 نیازی نیس شمارشو به ذهن دستگا بسپارن
مزاحم خیلی روزا چه تو طلوع چه تو غروب
مزاحم روزای تلخ مزاحم روزای خوب
نه اینکه بار آخره مزاحمت طولانی شد
اخماتو وا کن تا برم باز که هوات طوفانی شد
 الان تمومش می کنم امون نمی دم تا بگی
 خوبیش اینه با هم می گیم مزاحم همیشگی
حالا که دلت اومد نامه رو بردار پاره کن
دیگه مزاحمت نشم ؟ دل می گه استخاره کن
چشمای ناز و روشنت شاده که شر من کمه
قند تو دلت آب میشه از نبودن این مریمه
تازه همونم که می خوای بدون زنگ و صحبتی
این آخرین حرف منه دلم خوشه که راحتی
مزاحم همیشگیت تاریخ اسفند می زنه
 اما زمان هیچه براش فقط داره داد می زنه
داد می زنه آی آدما مسافرای زندگی
از این به بعد به من بگید مزاحم همیشگی

مریم حیدر زاده



با همه میبینمت با همه کس
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

نمیتونم بشنومت از این و اون 
ببینم عکستو تو آلبوم عکس دیگرون
نمی تونم ببینم با همه مهربونیتو 
با منی که عمریه دیوونتم نامهربون

 

با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

دیگه طاقت ندارم تو رویای کسی باشی
دنیای منی محاله دنیای کسی باشی

 

عمریه داد می زنم زیبا فقط مال منه
نمی تونم ببینم تو زیبای کسی باشی
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

 

دیگه طاقت ندارم زیبا چه قدر سفر میری ؟
به خدا رو کره زمین باشی هدر میری
می دونم توی قایم موشک تلخ روزگار
یه روز از دست چشای این دیوونه در می ری

 

با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم همه تو رو نشون میدن
وقتی که می بیننت دستاشونو تکون میدن

 

قیمت ناز نگات هر چی باشه من می خرم
بقیه رد می شن و همه می گن گرون میدن
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

 

دیگه طاقت ندارم توام من و دوس نداری
خودتم از همه بیشتر من و تنها می ذاری
می دونی نه روزگار نه مردمش نه تونه عشق
قدیما به این می گفتن غریبی بدبیاری

 

با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

دیگه طاقت ندارم بخونمت تو هر غزل
گل ارکیده بیارن واسه تو بغل بغل


تو که بهتر می دونی هیچ کس دیگه نمی گفت
به چشای مثل ماه نازنین تو عسل
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟


دیگه طاقت ندارم پروانه هات فراوونن
اونا از دیوونگیم بی خبرن نمی دونن
اما من یه روز میام انقده فریاد می زنم
تا برن تمام عاشقایی که تو میدونن


با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم بپیچه موجای صدات
کسی عکسی داشته باشه از طلوع خنده هات


نمی خوام حتی کسی یه شاخه گل بهت بده
همه ی گلا رو من یه روز می ریزم زیر پات
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟


دیگه طاقت ندارم همه تو رو طلب کنن
از آتیش عشق تو یا بسوزن یا تب کنن
مگه من مرده باشم که بذارم چند تا دیگه
روزشونو به هوای دیدن تو شب کنن


با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم ببینمت با دیگری
دسای کسی باشه تو اون دسای مرمری


نمی تونم ببینم من دیوونت باشم و تو
بی تفاوت از کنار یه دیوونه بگذری
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟


دیگه طاقت ندارم دنیا برام جهنمه
عکساتو همیشه می بینم توی دستای همه
تو بیا و محض خاطر کسی که دوس داری
بگو که عاشق تر از هر کسی که دیدی مریمه


با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم به خیلیا دس میدی
خیلی راحت با غریبه آشناها دس میدی


می دونم اگه یه ذره دیگه ایراد بگیرم
همه ی شعرا و نامه های من رو پس میدی
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟


دیگه طاقت ندارم دلم برات تنگ شده
غم تو رو شونه هام یه کوهی از سنگ شده
تو صدات یه چیزیه خیلی من و می ترسونه


حتی بهم می گه مهر تو کمرنگ شده
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم تو نمی خوای ببینمت


گل من فک می کنی می خوام بیام بچینمت
دوس دارم یه وقت کوتاه بذاری برای من
توی لحظه های فیروزه ای و ناب و کمت
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم


تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم دلم یه گوله آتیشه
گل من تو هم که دائم می گی اینجور نمیشه
حق داری من دیوونم تو که گناهی نداری


نمی تونی بسوزی پای یه عاشق همیشه
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه هم تو کار داری هم ماجرا طولانیه


هوای چشم منم ابریه و طوفانیه
زیبا جون اگر یه وقت حرفی زدم به دل نگیر
اوج دیوونگیا تو بیتای پایانیه
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم


تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
شنیدم امسال دیگه می خوای بیای تولدم
کلی شرمنده ی این حرفایی که زدم شدم
چه بیای و چه نیای من همیشه شرمندتم


همیشه مزاحم اخم و نگاه و خندتم
می دونی عاشقتم به این دلیله که همش
نگران حالا و گذشته و آیندتم
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم


تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
زیبا جون اینو بذار تو برگه های چکنویس
نمی گم نخون بخونو بعدشم روش بنویس
اگه خوب نگاه کنی می بینی که مونده رو اون


رد اشک دو تا چشم عاشق و ابری و خیس
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
زیبا جون من و ببخش عاشقتم اما بدم


توی این دنیا فقط دیوونگی رو بلدم
من میمیرم واسه هر چی که بگی هر چی بخوای
به دلت نگیر که این حرف و یه عالمه زدم

با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم…؟


 

مریم حیدر زاده



ماجرای دو تا گل سرخ
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

گل سرخ قصمون با شبنم رو گونه هاش
دوباره دل داده بود به دست عاشقونه هاش

خونه ی اون حالا تو یه گلدون سفالی بود
جای یارش چقدر تو این غریبی خالی بود

یادش افتاد که یه روز یه باغبون دو بوته داشت
یه بهار اون دو تا رو کنار هم تو باغچه کاشت

با نوازش خورشید طلا قد کشیدن
قصشون شروع شد و همش به هم میخندیدن

شبنمای اشکشون از سر شوق و ساده بود
عکس دیوونگیشون تو قلب هم افتاده بود

روزای غنچه گیشون چقدر قشنگ و خوش گذشت
حیف لحظه هایی که چکید و مرد و برنگشت

گلای قصه ی ما اهالی شهر بهار
نبودن آشنا با بازی تلخ روزگار

فکر میکردن همیشه مال همن تا دم مرگ
بمیرن با هم میمیرن از غم باد و تگرگ

یه روز اما یه غریبه اومد و آروم و ترد
یکی از عاشقای قصه ی ما رو چید و برد

اون یکی قصه ی رفتن و باور نمیکرد
تا که بعدش چیده شد با دستای سرد یه مرد

گلای قصه ی ما عاشقای رنگ حریر
هر کدوم یه جای دنیا بودن و هر دو اسیر

هیچکی از عاقبت اون یکی با خبر نبود
چی میشد اگه توی دنیا قصه ی سفر نبود

قصه ی گلای ما حکایت عاشقیاس
مال یاسا ، پونه ها ، اطلسیا ، رازقیاس

که فقط تو کار دنیا دل سپردن بلدن
بدون اینکه بدونن خیلیا خیلی بدن

یکیشون حالا تو گلدون سفال خیلی عزیز
اون یکی برده شده واسه عیادت مریض

چقدر به فکر هم اما چقدر در به درن
اونا دیگه تا ابد از حال هم بی خبرن

روزگار تو دنیای ما قربونی زیاد داره
این بلاها رو سر خیلی کسا در میاره

بازیاش همیشه یک عالمه بازنده داره
توی هر محکمه کلی برگ و پرونده داره

این یه قانون شده که چه تو زمستون چه بهار
نمیشه زخمی نشد از بازیهای روزگار

اگه دست روزگار گلای ما رو نمی چید
حالا قصه با وصالشون به آخر می رسید

ولی روزگار ما همیشه عادتش اینه
خوبا رو کنار هم میاره بعدم میچینه

کاش دلایی که هنوزم می تپن واسه بهار
در امون بمونن از باز یای تلخ روزگار

مریم حیدر زاده



ترانه ی اردیبهشت
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

زیبا تو که با مژت یه دنیا رو مات می کنی
یه دنیا رو قربونی چشمک چشمات می کنی
تو که اگه کسی نخواد با تو مث آینه باشه
با داغی لحن نگات اون و مجازات می کنی
نبینمت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ، ترانه ی اردیبهشت
زیبا اگه موج صدات ، بلرزه ، رنگ غم بشه
از اون طراوت چشات اگه یه ذره کم بشه
چیکار می تونم بکنم ، جز اینکه آرزو کنم
تمام غصه های تو ،
  فقط مال خودم بشه
نبینمت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ترانه ی اردیبهشت
زیبا کی گفته تو نخوای ، تو کوچه ها بهار میاد
 وقتی بهاره که جهان با حرف تو کنار بیاد
اگه یه غم به هم زده دنیای ارغوانیتو
الهی که بره به جاش ، برای من هزار بیاد
نبینمت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ترانه ی اردیبهشت
زیبا شاید بگی حالا صحبت دیوونگی نیست
اما می گم بی عشق تو اسم چیزی زندگی نیست
 دریای طوفان زده تو ببینمو چیزی نگم
خوب می دونیم من و تو که این رسم پروانگی نیست
نبینمت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ترانه ی اردیبهشت
زیبای من دنیای ما طلوع داره ، غروب داره
نقشه ی سرنوشتمون ، شمال داره ، جنوب داره
تو اونا که پشت نقاب ، از نسل دور آدمن
هم آدمای بد داره ، هم آدمای خوب داره
نبینمت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ترانه ی اردیبهشت
زیبا نگین عشق تو
 ، صد تا طبق جواهره
یه قایق بادی داره پر از نگاه و خاطره
میون این شهر غریب ، با چهره های آشنا
یکی می میره واسه تو که یه جورایی شاعره
نبینمت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاست ترانه ی اردیبهشت
زیبا با یک چکه غمت ، می ریزه هفت تا آسمون
می شکنه از غصه ی تو ، یه بار دیگه رنگین کمون
نمی دونم که خزون نشسته رو کدوم گلت
می خوای بهم نگی ، نگو اما همینجوری نمون
 نبیمنت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ترانه ی اردیبهشت
یه عمریه تو میدونا چشما به تو خیره می شه
با رنگ روشن نگات ، روز همه تیره می شه
قصه ی هر کس که به تو بد کنه و خوب نباشه
حکایت مجرمیه که دایم تو زنجیر ، می شه
نبینمت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ترانه ی اردیبهشت
زیبا جای تو ، آسمون بارید و کلی خالی شد
ماه هم از این غصه ی اون ، دلش گرفت ، هلالی شد
دخترکی که زندگیش با رؤیای تو می گذره
دچار کابوس بد و خط خطی و خیالی شد
نبینمت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ترانه ی اردیبهشت
زیبا به جون همه چیم ، آره جون خودت قسم
بدون لبخند تو من به هیچ جایی نمی رسم
به خاطر خود خودت ابرو یه کم کنار بزن
بذار که ماه طلوع کنه از چش مثل هیچکسم
نبینمت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ترانه ی اردیبهشت
زیبا جونم خوشم باشی نمی شه باز از تو نوشت
چه برسه به اینکه نه ، بگذریم از خیال زشت
نبینمت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ترانه ی اردیبهشت

 

مریم حیدرزاده



حسرت پرواز
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

دیری‌است از خود، از خدا، از خلق دورم
با این‌همه در عین بی‌تابی صبورم
پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی
سرشاخه‌های پیچ‌درپیچ غرورم
هر سوی سرگردان و حیران در هوایت
نیلوفرانه پیچکی بی‌تاب نورم
بادا بیفتد سایه‌ی برگی به پایت
باری، به روزی روزگاری از عبورم
از روی یکرنگی شب و روزم یکی شد
همرنگ بختم تیره رختِ سوگ و سورم
خط می‌خورد در دفتر ایام، نامم
فرقی ندارد بی‌تو غیبت یا حضورم
در حسرت پرواز با مرغابیانم
چون سنگ‌پشتی پیر در لاکم صبورم
آخر دلم با سربلندی می‌گذارد
سنگ تمام عشق را بر خاک گورم
قیصر امین پور