خنده دار
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

دختر ها خیلی دوست دارند جای پسر ها باشند اما پسر ها اصلاً دوست ندارند جای دختر ها باشند

 

 

چگونه یک زن رو خوشحال کنیم ؟!
براي خوشحال کردن يک زن
يک مرد فقط نياز دارد که اين موارد باشد

1. يک دوست

2. يک همدم

3. يک عاشق

4. يک برادر

5. يک پدر

6. يک استاد

7. يک سرآشپز

8. يک الکتريسين

9. يک نجار

10. يک لوله کش

11. يک مکانيک

13. يک متخصص چيدمان داخلي منزل

15.. يک متخصص مد

16. يک روانشناس

17. يک دافع آفات

18. يک روانپزشک

19. يک شفا دهنده

20. يک شنونده خوب

21.. يک سازمان دهنده

22. يک پدر خوب

23. خيلي تميز

24. دلسوز

25. ورزشکار

26. گرم

27. مواظب

28. شجاع

29. باهوش

30. بانمک

31. خلاق

32. مهربان

33. قوي

34. فهميده

35. بردبار

36. محتاط

37. بلند همت

38. با استعداد

39. پر جرأت

40. مصمم

41. صادق

42. قابل اعتماد

43. پر حرارت

بدون فراموش کردن :

44. تعريف کردن مرتب از او

45. عشق ورزيدن به خريد

46. درستکار بودن

47. بسيار پولدار بودن

48. تنش ايجاد نکردن براي او

49. نگاه نکردن به بقيه دختران

و در همان حال، شما بايد :

50. توجه زيادي به او بکنيد، و انتظار کمتري براي خود داشته باشيد

51. زمان زيادي به او بدهيد، مخصوصاً زمان براي خودش

52. اجازه رفتن به مکانهاي زيادي را به او بدهيد، هيچگاه نگران نباشيد او کجا مي رود.

بسيار مهم است :

53. هيچگاه فراموش نکنيد :

* سالروز تولد
* سالروز ازدواج
* قرارهايي که او مي گذارد

چگونه يک مرد را خوشحال کنيم

1. تنهاش بذاريد و دست از سرش بردارید



خنده دار
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

يک مکالمه تلفنى جالب





چند مرد در رختکن يک باشگاه ورزشى مشغول لباس پوشيدن بودند که تلفن یکیشون که روى نيمکت بود زنگ زد. مرده گوشى را



برداشت، دکمه صداى بلند آن را فعّال کرد و شروع به حرف زدن کرد. توجه بقيه هم به مکالمه تلفنى او جلب شد.


مرد: سلام


زن: عزيزم، منم. تو هنوز توى باشگاهى؟


مرد: آره


زن: من الان توى مرکز خريد هستم. اينجا يک مغازه، پالتو پوست خيلى قشنگى داره که قيمتش سه ميليون تومنه. از نظر تو اشکالى نداره



بخرم؟


مرد: چه اشکالى داره؟ اگه خوشت اومده بخر.


زن: ضمناً از جلوى يک ماشين فروشى رد شدم. يک بنز2007 خيلى خوشگل گذاشته بود پشت ويترين.


مرد: چند بود؟


زن: 45 ميليون تومن


مرد: باشه، بخرش. فقط مطمئن شو که دست اول باشه

.
زن: عالى شد! آخرين چيز هم اين که اون خونه‌اى که پارسال ديديم يادته؟ صاحبش حالا راضى شده نهصدو پنجاه ميليون تومن بفروشدش.


مرد: بهش بگو نهصد ميليون. فکر کنم قبول کنه. ولى اگه هيچ جورى قبول نکرد.پنجاه ميليون اضافه‌ش را هم بده. خونه خيلى خوبيه.


زن: باشه. خيلى ممنون. دوستت دارم عزيزم. مى‌بينمت.


مرد: خداحافظ! مواظب خودت باش.


مرد تلفن را قطع کرد. بقيه مردها در رختکن باشگاه هاج و واج به او نگاه مى‌کردند و دهنشان باز مونده بود.


مردى که تلفن را جواب داده بود لبخندى زد و پرسيد: اين تلفن موبايل مال کى بود؟



داستان
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند. بادیه نشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد. حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد بادیه نشین تعویض کند. بادیه نشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، باید به فکر حیله ای باشم. روزی خود را به شکل یک گدا درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری می کرد، در حاشیه جاده ای دراز کشید. او می دانست که مرد با اسب خود از آنجا عبور می کند. همین اتفاق هم افتاد… مرد با دیدن آن گدای رنجور، سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد به طرف مرد بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزدیک پزشک ببرد. مرد گدا ناله کنان جواب داد: من فقیرتر از آن هستم که بتوانم راه بروم. روزهاست که چیزی نخورده ام و نمی توانم از جا بلند شوم. دیگر قدرت ندارم. مرد به او کمک کرد که سوار اسب شود. به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست، پاهای خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد. مرد متوجه شد که گول بادیه نشین را خورده است. فریاد زد: صبر کن! می خواهم چیزی به تو بگویم. بادیه نشین که کنجکاو شده بود کمی دورتر ایستاد. مرد گفت: تو اسب مرا دزدیدی. دیگر کاری از دست من برنمی آید، اما فقط کمی وجدان داشته باش و یک خواهش مرا برآورده کن: «برای هیچ کس تعریف نکن که چگونه مرا گول زدی…» بادیه نشین تمسخرکنان گفت: چرا باید این کار را انجام دهم؟! مرد گفت: چون ممکن است زمانی بیمار درمانده ای کنار جاده ای افتاده باشد. اگر همه این جریان را بشنوند، دیگر کسی به

او کمک نخواهد کرد…

 



خنده دار
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

گویش دختران در سال ۸۱ : عزیزم ، عشقم چرا ناراحتی ؟ قربونت برم !
گویش دختران در سال ۸۶ : عزیزم ، عشقم چرا ناراحنی ؟ قلبونت برم !
گویش دختران در سال ۹۱ : عجیجم ، عجقم چلا نالاحتی ؟ قلبونت بلم !
گویش دختران در سال ۹۶ : دیبیلیم ، عولوپولو ، بیلی بولونات !



جالب
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

ﻭﺍﺑﺴﺘﮕــﯽ ﻫــﺎ  ﻭﺍﻡ ﻫـــﺎﯼ ﮐــﻮﺗـــﺎﻩ ﻣــﺪﺗــﯽ ﻫﺴﺘــﻨﺪ ﺑــﺎ ﺑﻬــﺮﻩ ﻫـــﺎﯼ ـﺴﻨﮕﯿــﻦ........... 

 



نامرد
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

شغلش این بود بیاید، عاشق کند... تنها بگذارد و برود...! نامرد... نمی‌دانم! شاید ! مامور بود و‌ معذور..




مترسک
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

مترسک، این قدر دست هایت را باز نگذار، کسی تو را در آغوش نمی گیرد. ایستادگی، تنهایی دارد.




خنده دار
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

ﻫﻮا

ﮐﺶ ِ ﺗﻮاﻟﺖ ﭼﯿﺴﺖ : اﺻﻠﻰ

ﺗﺮﯾﻦ وﻇﯿﻔﻪ ﻯ ﻫﻮاﮐﺶ ﺗﻮاﻟﺖ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺻﺪاﺳﺖ ﺑﺮاﻯ آراﻣﺶ ﺧﺎﻃﺮﺷﺨﺺ ﻣﺸﻐﻮل در

ﻣﺤﻞ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺳﺎﯾﺮ واﺑﺴﺘﮕﺎن در ﺧﺎرج ﺑﻪ ﺟﻮن ﺧﻮدم ، ﺑﻮ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺳﺖ

.....................................

وای

ﺣﺎل ﻣﯿﺪه دﺧﺘﺮه داره ﻣﯿﺮه ﻋﺮوﺳﯽ دو ﺗﺎ دﺳﺘﺘﻮ ﺻﺎﺑﻮﻧﯽ ﮐﻨﯽ ﺑﺰﻧﯽ

ﺑﻪ ﺻﻮرﺗﺶ ﺗﺎ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﻓﺮار ﮐﻨﯿﺎااا آی

ﺣﺎل آآآآآآآی ﺣﺎل ﻣﯿﺪه ههه

..................................

دوﺳﺖ

ﻋﺰﻳﺰ ﺑﻴﺎﺋﻴﻢ در ﺳﺎل ﺟﺪﻳﺪ از ﮔﻨﺎه دوري ﮐﻨﻴﻢ و از

ﻓﺮﺳﺘﺎدن اس ام اس ﻫﺎي ﺗﻮﻫﻴﻦ آﻣﻴﺰ ﺑﻪ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺑﭙﺮﻫﻴﺰﻳﻢ ﺧﺎک

ﺗﻮ ﺳﺮ ﻫﺮﮐﻲ ﺗﻮﺟﻪ ﻧﮑﻨﻪ ! ﺳﺎل ﺟﺪﻳﺪ ﺑﺎ 12 ﺑﺮﺟﺶ ﺗﻮ ﺣﻠﻖ ﻫﺮﮐﻲ ﺗﻮﺟﻪ ﻧﮑﻨﻪ !

...........................

 



جالب
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

واﺳﻪ

رﺳﯿﺪن ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ دﺳﺖ و ﭘﺎ ﺑﺰﻧﯽ زﻧﮓ و اس ام اس ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﯿﺰﻧﻦ

................................................

اﻋﺘﺮاف

ﻣﯿﮑﻨﻢ وﻗﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﺑﻮدم ﻓﮏ ﻣﯿﮑﺮدم ﻣﺎﮐﺎروﻧﯽ رو ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺑﺮﻧﺞ ﻣﯿﮑﺎرن اوﻧﺠﻮری ﻧﮕﺎه ﻧﮑﻨﯿﻦ دﯾﮕﻪ ﺑﭽﻪ ﺑﻮدم اﻻن ﻣﯿﺪوﻧﻢ ﮐﻪ درﺧﺖ داره

.........................................

راﯾﺘﻞ راﯾﺞ ﺑﺸﻪ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﺷﺐ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ رو ﮔﺮون ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺎ !

...............................

ﻫﻤﻪ ﻣﯿﺪوﻧﻦ ﮐﻪ ﺑﺎزده ﻋﺸﻘﯽ داﻧﺸﮕﺎه ﻫﺎ از ﺑﺎزده ﻋﻠﻤﯽ اون ﺑﯿﺸﺘﺮه !

........



جالب
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

ﺑﺮاﯾﻢ
ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮد : ﮔﺎﻫﯽ
اوﻗﺎت دﺳﺘﻬﺎﯾﻢ ﺑﻪ آرزوﻫﺎﯾﻢ ﻧﻤﯽ رﺳﻨﺪ ﺷﺎﯾﺪ ﭼﻮن آرزوﻫﺎﯾﻢ ﺑﻠﻨﺪﻧﺪ … وﻟﯽ
درﺧﺖ ﺳﺮﺳﺒﺰ و ﺷﺎداب ﺻﺒﺮم ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : اﻣﯿﺪی
ﻫﺴﺖ ﭼﻮن ﺧﺪاﯾﯽ ﻫﺴﺖ … آری و ﭼﻪ زﯾﺒﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮد ! ﻫﻤﻮاره ﺑﺎ ﺧﻮد ﺗﮑﺮار ﻣﯿﮑﻨﻢ اﻣﯿﺪی ﻫﺴﺖ ؛ ﭼﻮن ﺧﺪاﯾﯽ ﻫﺴﺖ ...............................................................…

راز
اﯾﻦ داغ ﻧﻪ در ﺳﺠﺪهی ﻃﻮﻻﻧﯽ ﻣﺎﺳﺖ ﺑﻮﺳﻪ
ی اوﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻮن ﻣُﻬﺮ ﺑﻪ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﻣﺎﺳﺖ ﺷﺎدﻣﺎﻧﯿﻢ
ﮐﻪ در ﺳﻨﮕﺪﻟﯽ ﭼﻮن دﯾﻮار ﺑﺎز ﻫﻢ ﭘﻨﺠﺮه ای در دل ﺳﯿﻤﺎﻧﯽ ﻣﺎﺳﺖ

........................................................

ﺧﺪاﯾﺎ
ﮔﻮش
ﮐﻦ ﺑﻪ اﻟﺘﻤﺎﺳﻬﺎی ﻣﻦ ﺮﻣﺴﺎرم
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺣﺎل ﻣﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﻮی ﺗﻮ ﮐﺮده ام دﺳﺖ ﻧﯿﺎز دراز ﻣﺮا ﮔﻮش ﮐﻦ ، ﻣﺮا ﺑﭙﺬﯾﺮ ﮐﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﻧﺪارم ﻗﺒﻠﻪ ای ﺑﺮای ﻧﻤﺎز

..............................................

ﻫﯿﺸﮑﯽ

ﻫﻢ ﻋﺎﺷ ــــــــ ﻖ ﻣﺎ ﻧﻤﯿﺸﻪ …!. .

.

ﺣﺎﻻ

ﺧﻮدم ﺗﻨ ـــــ ﻬﺎ ﺑﻤﻮﻧﻢ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺘ ﺎـ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ اﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﮐﻤ ـــــ ﺎﻻﺗﻢ ﮐﻪ دارﻩ ﻫ ـــ ﺪر ﻣﯿﺮﻩ …



  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

اﯾﺎ
در ۲ راﻫﯽ زﻧﺪﮔﯽ ام ﺗﺎﺑﻠﻮی راﻫﺖ را ﻣﺤﮑﻢ ﻗﺮار ﺑﺪه ، ﻧﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻧﺴﯿﻤﯽ راﻫﻢ را ﮐﺞ ﮐﻨﻢ !

======================

ﯾﮏ
روز ﻋﻼﻣﻪ ﺟﻌﻔﺮی ﺳﻮار ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺷﺪه ﺑﻮدﻧﺪ ، در ﻣﺴﯿﺮ راه ﻧﻔﺲ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﻣﯿﮑﺸﻪ و از ﺗﻪ دل ﻣﯿﮕﻪ : ای ﺧﺪای
ﻣﻦ ! راﻧﻨﺪه
ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺑﺎ اﻋﺘﺮاض ﻣﯿﮕﻪ ﯾﻪ ﺟﻮری ﻣﯿﮕﯽ ای ﺧﺪای ﻣﻦ ﮐﻪ اﻧﮕﺎر ﻓﻘﻂ ﺧﺪای ﺷﻤﺎﺳﺖ !!! اﯾﺸﺎن
در ﺟﻮاب ﻓﻮرا دو ﺑﯿﺖ از ﺳﻌﺪی ﻣﯽ ﺧﻮاﻧﺪ : ﭼﻨﺎن
ﻟﻄﻒ او ﺷﺎﻣﻞ ﻫﺮ ﺗﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ
ﻫﺮ ﺑﻨﺪه ﮔﻮﯾﺪ ﺧﺪای ﻣﻦ اﺳﺖ ﭼﻨﺎن
ﮐﺎر ﻫﺮﮐﺲ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﺎ ﺑﻪ ﻏﯿﺮی ﻧﭙﺮداﺧﺘﻪ

==================================

ﺧﺪا
ﭘﺮ داد ﺗﺎ ﭘﺮواز ﺑﺎﺷﺪ ﮔﻠﻮﯾﯽ
داد ﺗﺎ آواز ﺑﺎﺷﺪ ﺧﺪا
ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﺑﺎغ آﺳﻤﺎﻧﻬﺎ ﺑﻪ روی ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎز ﺑﺎﺷﺪ

========================

خداوندا ﺧﺴﺘﻪ ام از ﻓﺼﻞ ﺳﺮد ﮔﻨﺎه و دﻟﺘﻨﮓ روزﻫﺎی ﭘﺎﮐﻢ … ﺑﺎراﻧﯽ ﺑﻔﺮﺳﺖ ، ﭼﺘﺮ ﮔﻨﺎه را دور اﻧﺪاﺧﺘﻪ ام !



حریم
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

tasliyat dostanتا بودم ای رفیق ندانستی که کیستم روزی به سراغ حال من آمدی که نیستم



جالب
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

ﯾﻪ
آدﻣﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻦ ﻧﻪ ﻣﯿﺸﻪ درﮐﺸﻮن ﮐﺮد ﻧﻪ ﻣﯿﺸﻪ ردﺷﻮن ﮐﺮد ﻫﻤﯿﻨﻄﻮری ﺗﻮ زﻧﺪﮔﯿﺘﻦ …. زل ﻣﯿﺰﻧﻦ ﺑﻪ آراﻣﺸﺖ !!

================================

ﭼﻪ
زود ﺑﻪ ﻧﺒﻮدن ﺑﺎﻫﻢ ﻋﺎدت ﮐﺮدﯾﻢ … اﻧﮕﺎر
دﯾﮕﺮ ﻫﯿﭽﮑﺪام از ﻣﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﯿﺴﺖ ! ﻣﻦ
ﺑﺎ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ … و ﺗﻮ ﺑﺎ ﺗﻦ ﻫﺎﯾﯽ …!!!

==========================

ﻋﺎﺷﻖ
ﻫﻢ ﺷﺪی ﻣﺜﻞ
زﻟﯿﺨ ـــ ﺎ ﺳﻤﺞ ﺑﺎش آﻧﻘﺪر
رﺳﻮا ﺑﺎزی درﺑﯿﺎور ﺗﺎ ﺧﺪا ﺧﻮدش ﭘﺎ درﻣﯿﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ …!

======================

از
ﻫﻤﺎن اﺑﺘﺪا دروغ ﮔﻔﺘﻨﺪ ! ﻣﮕﺮ
ﻧﮕﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺎــﻣ،ﻮــﺗوﻦــﻣ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ؟! ﭘﺲ
ﭼﺮا ﺣﺎﻻ ﻦــﻣ اﯾﻦ ﻗﺪر ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ ! از
ﮐﯽ ﻮــﺗ اﯾﻨﻘﺪر ﺳﻨﮓ دل ﺷﺪ ؟!… اﺻﻼ
اﯾﻦ …. او … را ﮐﻪ ﺑﺎزی داد ؟!… ﮐﻪ
آﻣﺪ ﻮــﺗو را ﺑﺎ ﺧﻮد ﺑﺮد و ﺷﺪﯾﺪ !ﻣﺎ ﻣﯽ
ﺑﯿﻨﯽ ﻗﺼﻪ
ی ﻋﺸﻘﻤﺎن ! ﻓﺎﺗﺤﻪ ی دﺳﺘﻮر زﺑﺎن را ﺧﻮاﻧﺪه اﺳﺖ …

 



جالب
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

بیزارم از اﻓﺮادی ﮐﻪ ﺻﺪای
عر عر خود را ﻧﻤﯽ ﺷﻨﻮﻧﺪ ؛ درﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﮔﻮش ﻫﺎی ﺗﻮ را دراز ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ …!

=========================

وﻗﺘﯽ
ﮐﻪ اَﻋﺼﺎﺑِﺖ ﺧﻮرده وﻟﯽ
ﻋﺸﻘﺖ ﻣﯿﺎد دﺳﺘِﺖ رو آروم ﻣﯽ ﮔﯿﺮه و ﻓِﺸﺎرش ﻣﯿ ــ ﺪه و
ﺗﻮ اﯾﻨﻘَﺪر آروم ﻣﯽ ﺷﯽ ﮐﻪ
اﮔﻪ ﺻﺪ ﺳﺎل ﺑﻘﯿﻪ ﻣﯽ ﻧِﺸﺴﺘﻨَﺪ َو ﺑﺎﻫﺎﺗ ــ ﺣَﺮف ﻣﯽ زدن آراﻣِﺶ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﻓﺘﯽ

=======================

ﻫﯽ
رﻓﯿﻖ ! ازﺗﻮ
ﭼﻪ ﭘﻨﻬﺎن ادم ﻫﺎ اﻧﻘﺪر دورم زده اﻧﺪ ک ﺑﻌﯿﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﯾﮑﯽ ازﻫﻤﯿﻦ روزﻫﺎ ﻣﯿﺪاﻧﯽ راﺑﻪ ﻧﺎﻣﻢ ﮐﻨﻨﺪ .

==============

ﺧﺪاﯾﺎ ﻣﯿﺸﻪ
اون ﻟﺤﻈﻪ ی آﺧﺮ ﮐﻪ واﺳﻪ ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺖ ) ﻣﺮگ ( واﺳﻪ ﻣﺎ ﭘﺎرﺗﯽ ﺑﺎزی ﮐﻨﯽ !!

===========

من غرورم را به راحتی به دست نیاوردم که تو هروقت بخواهی خوردش کنی
غرور من اگر بشکند با تکه هایش شاهرگ زندگی تورا خواهد زد



خنده دار
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

ﺑﻌﻀﻴﺎم

ﻫﺴﺘﻦ ﻫﻤﭽﻴﻦ ﻣﻴﮕﻦ ﻣﺎ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﻓﻼن ﻣﺎه ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻛﻪ اﻧﮕﺎر ژن ِ ﺑﺮﺗﺮ دارن |: ﺑﺎﺑﺎ

ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ !!! ﻋﻨﺪ

ﻣﺮام !! اﺻﻞ

ﺑﺎﻣﻌﺮﻓﺘﺎ !!!!
آﺧﻪ ﻣﻬﺮﺑﻮووون !! اﺻﻦ ﺷﻤﺎ ﻣﺘﻮﻟﺪ تیر ﻣﺎه ... ﺧﻮﺑﻪ ؟